من عاشق اون دستای کوچکم که که بی مهابا عشق را هدیه میدهد،
همان دستانی که با همه کودکیش برای مادر دلگرمیست،
همان داستانی که اشک را بی هیچ پرسشی از گونههای مادر پاک میکند
و با لبخند میگوید : وقتی گریه میکنی زشت میشی، وقتی میخندی مثل گًل سرخ میشی، پس بخند که همیشه گًل باشی
۱ نظر:
چقدر قشنگ، همیشه از محبت مادر گفته مشد به کودک، اینبار محبت کودک به مادر... نازی
ارسال یک نظر