نارنجستان

۱۷ اسفند، ۱۳۸۹

به مناسبت روز زن



سر خاک هی‌ نره میزد و عربده می‌کشید 
یکی‌ میگفت ساکتش کنید از هوش رفت
اون یکی‌ میگفت یه لیوان آب قند بهش بدید داره سکته می‌کنه
از اون طرف صدا اومد که‌ای بابا بذارید گریه کنه خودشو خالی‌ می‌کنه ، چغندر که خاک نکرده شوهرش بوده
ولی‌ کی‌ می‌دونست تو این همه سال...
هیچ کس اون لحظه به فکر من نبود که از دیدن جای خالیش به مرز جنون رسیدم
کی‌ می‌دونست که شعله عشق من خامش شدنی نیست
کی‌ می‌دونست که همسر فقط اونی نیست که با یه مرد زندگی‌ می‌کنه 
کی‌ می‌دونست که این همه سال که رفت ، این همه سال که خاطره شد برای من بد از مرگش ،
 این سالا من زنش بودم که هیچ کس منو نشناخت
آره دلم می‌خواد فریاد بزنم من زنش بودم.... من بودم که شبها سرشو میزشت تو سینه من و از غصه هاش میگفت ، این من بودم که روزها سنگ صبورش بودم ... این من بودم
حالا که رفته چه؟؟ به کجا پناه ببرم از این بی‌ کسی‌؟؟ به کی‌ بگم درد این دل بیقرارم رو 
به کی‌ بگم این که اینجا نشست داره نره می‌زنه و نقششو خوب بازی می‌کنه ، فقط یه بازیگر که حتا خبر نداشت این کسی‌ که زیر خاک کرده بیمار بود


پی‌ نوشت : دلم واسه هر دوشون سوخت هم اون که ناله زد هم اون که سکوت کرد 

هیچ نظری موجود نیست: