مادر هم با لبخند گفت: آخه آدرس خونمون رو بلد نیست!
صدای در اومد مادر با شتاب به طرف در رفت و با چند پاکت نامه برگشت
پسرک لبخند
مهربانش رو به مادر حواله داد و پرسید پس چرا پستچی بلده؟!؟
مادر سکوت کرد و چشمان خیسش رو از روی پسرک دزدید
پی نوشت: ندارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر